نويسنده: عباس کوثري

 
«دين» در لغت به معناي حساب، جزاء، عادت (1) و طاعت آمده است (2) و معناي اصلي آن منقاد و رام بودن است؛ بدين جهت معناي «دان له دينا» اين است که منقاد و مطيع او گشت. اگر به عادت نيز دين گفته مي‌شود، به اين لحاظ است که وقتي نفس انسان به چيزي عادت کند، رام آن شيء مي‌شود. (3) برخي معتقدند معناي اصلي آن انقياد و رام شدن در مقابل برنامه، مقررات، فرمان، قانون يا جزاست. (4)
برخي در فرق بين شريعت و دين نوشته‌اند: شريعت معنايي خاص دارد و دين معنايي عام. از آيه شريفه «إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ» (5) و «وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ» (6) و ديگر آيات استفاده مي‌شود که هر طريقه و مسلکي در پرستش خداوند دين است؛ ولي دين مقبول نزد خدا فقط اسلام است. پس دين معنايي عام دارد. حال اگر اين دو آيه را به دو آيه «لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً». (7) و «ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى‏ شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا» (8) ضميمه مي‌کنيم، مي‌توان نتيجه گرفت شريعت آيين و طريقه‌اي است که خداوند براي هر پيامبري به طور خاص قرار داده است، مانند شريعت نوح (عليه‌السلام)، ابراهيم (عليه‌السلام)، موسي (عليه‌السلام)، عيسي (عليه‌السلام) و محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) برعکسِ دين که طريقه مشترکِ عموم پيامبران و هر قومي را شامل مي‌شود. (9)

کاربردهاي دين در قرآن

1. جزا و پاداش

دين در اين آيات به معناي جزا و پاداش است: «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»، (10) «قَالُوا يَاوَيْلَنَا هذَا يَوْمُ الدِّينِ» (11) و «وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ يَصْلَوْنَهَا يَوْمَ الدِّينِ وَمَا هُمْ عَنْهَا بِغَائِبِينَ وَمَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ ثُمَّ مَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ يَوْمَ لاَ تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً» (12) در اين سه آيه کلمه «يوم» گواه بر اين است که مقصود از «دين» روز جزا يعني قيامت است.

2. دين اسلام

در برخي آيات مقصود از دين مجموعه معارف الهي و اسلامي است که خداوند پيامبر خاتم (صلي الله عليه و آله و سلم) را بر آن مبعوث کرده است. خداوند در سوره توبه آيه 33 و صف آيه 9 و فتح آيه 28 مي‌فرمايد: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى‏ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى‏ الدِّينِ كُلِّهِ»: او کسي است که رسولش را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر همه آيين‌ها برتري دهد. روشن است که «دِينِ الْحَقّ» که پيامبر اسلام بر آن فرستاده شده، دين مبين اسلام است.
دين در آيه «وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ» (13) نيز به همين معناست؛ زيرا سياق آيه درصدد بيان اين است که لازم است همه‌ي مؤمنان و معتقدان به اسلام کوچ کنند، بلکه از هر گروه طائفه‌اي کافي است و اين بدان جهت است تا هميشه گروهي براي تفقه و آگاهي از دين تلاش کنند و ديگران را که آشناي با معارف اسلام نيستند انذار کنند. طبيعي است تفقه مؤمنان در دين، فراگرفتن احکام و معارف اسلام است.
در اينکه مقصود از کلمه «دين» در آيه شريفه «إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ» (14) چيست، بين مفسران بحث و گفتگوست. همان‌گونه که در بررسي لغت دين ذکر شد يکي از معاني دين طاعت است. به اعتقاد برخي از مفسران کلمه دين در آيه شريفه «إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ» به معناي طاعت است. شيخ طوسي و طبرسي مي‌نويسد: مقصود از کلمه «دين» در اين آيه طاعت است و معناي اصلي دين جزا و پاداش است و به اين دليل طاعت، دين نامگذاري شده که طاعت و عمل موجب پاداش است و اسلام به معناي انجام دادن طاعات الهي به دور از ناخالصي است. (15) و مقصود از «الاسلام» نيز دين مبين اسلام است که حضرت محمد بر آن مبعوث شده است.
خداي متعال در آيه‌ي ديگر مي‌فرمايد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً». (16) «الْيوْمَ» نشان مي‌دهد مقصود از «الْاسْلَامَ دِيناً» دين مبين اسلام است که به هنگام نزول اين آيه، اکمال و اتمام يافته است، چنان که کلمه «مسلمين» بر پيروان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اطلاق شده است.
خداي متعال در سوره حج فرموده است: «وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَفِي هذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ»: (17) در دين کار سنگيني و سختي بر شما قرار نداد. از آيين پدرتان ابراهيم پيروي کنيد. خداوند شما را در کتاب‌هاي پيشين و در اين کتاب آسماني «مسلمان» ناميد تا پيامبر گواه بر شما باشد. پيامبر نيز خود فرمود: «وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ»، (18) چنان که در آيه بيستم سوره آل عمران که بعد از «إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ» قرار گرفته، خداوند به پيامبر دستور مي‌دهد در مقابل اهل کتاب و مشرکان بر اسلام قوم خود تأکيد ورزد: «فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُل لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا»: اگر با تو به گفتگو و ستيز برخاستند، بگو: من و پيروانم در برابر خداوند سر تسليم فرود آورده‌ايم و به آنان که اهل کتاب‌اند و به اميين (مشرکان عرب بي‌بهره از کتاب) بگو: آيا شما هم تسليم شده‌ايد؟ پس اگر تسليم شوند هدايت مي‌يابند.

3. رسم و قانون

خداي متعال در سوره يوسف درباره نقشه يوسف جهت نگاه داشتن برادرش بنيامين مي‌فرمايد: «فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دينِ الْمَلِكِ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ». (19) مقصود از «دينِ الْمَلِکِ» ممکن است رسم و قانون پادشاه مصر باشد که براساس آن يوسف (عليه‌السلام) مي‌توانست برادرش را نزد خود نگاه دارد؛ بدين جهت نقشه‌اي طراحي کرد و ظرف آبخوري پادشاه را در بار بنيامين گذاشت. قرآن کريم در ادامه مي‌فرمايد: «در اين هنگام [يوسف] قبل از بازرسي بار برادرش به کاوش بارهاي آنان پرداخت. سپس آن را از ميان بار برادرش بيرون آورد. اين‌گونه راه چاره را به يوسف ياد داديم. او هرگز نمي‌توانست برادرش را مطابق قانون و رسم پادشاه بگيرد، مگر آنکه خدا بخواهد.». (20)

پي‌نوشت‌ها:

1. محمد ازهري؛ تهذيب اللغة؛ ج 14، ص 181.
2. خليل بن احمد؛ ترتيب کتاب العين؛ ج 1، ص 611.
3. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 2، ص 319.
4. محمد حسن مصطفوي؛ التحقيق؛ ج 3، ص 269.
5. آل عمران: 19.
6. همان. 85.
7. براي هر يک از شما پيامبران شرعه و منهاجي قرار داديم (مائده: 48).
8. جاثيه: 18.
9. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 5، ص 350.
10. حمد: 4.
11. صافات: 20.
12. انفطار: 14-19.
13. توبه: 122.
14. آل عمران: 19.
15. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 2، ص 418. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 و 2، ص 715.
16. مائده: 3.
17. حج: 78.
18. انعام: 163.
19. يوسف: 76.
20. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 11، ص 225.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.